تو درمن، مرا نه، که خود دیده ای
دراین آیینه بومرنگ دیده ای
هرآنچه کمال یا جمال دیده ای
همی دان تو آنی،که آن دیده ای
A
تو درمن، مرا نه، که خود دیده ای
دراین آیینه بومرنگ دیده ای
هرآنچه کمال یا جمال دیده ای
همی دان تو آنی،که آن دیده ای
A
خوابهایم را نمیگویم مباداتعبیرکنی
آرزوهایم رانمیگویم مباداتفسیرکنی
اگرباورم بود اهل خدایی
حقایق میگفتم که راه تعدیل کنی
A
برادرشهیدم چقدرها، تو دویدی
ستمدیده، به جایگاه اولیا رسیدی
دستم بگیر درغوغای محشر
تاعرشیان ببینند تو به خدا رسیدی
A
راه فرعون دیدم و عابد شدم
جوردوران دیدم و زاهد شدم
کاردنیا هیچ ندیدم جزسرشت
جمع اضداد کردم و آدم شدم
A
بگفتا شیخ محبت برجماعت
ستمکارهرکه باشد درجماعت
بدورازیک رضایت یاشفاعت
شبی یاروز بمیرد بی جماعت
A
ندیده کعبه من بتها شکستم
نرفته از وطن دنیارو گشتم
به دین حق شدم یار محمد
ننوشیدم می و دل هم شکستم
A
گفتا راه رشداصلاح یا انقلاب است
گفتم تحصیل علم وفن وعرفان است
گفتا منظورنظم جبری یا آنکه آزاد است
گفتم منظومه ای جامع، معنوی وآزاداست
A
بنام خداوند مهرگستر
حکیم جهان آفرین دادگر
خالق چرخ وافلاک وگوهر
وسیع و قوی و کیمیاگر
خدای همه آشکارونهان
فروزنده سپهر وماه واخگر
خدای هفت آسمان و کتاب
آشنای اسرار و دانشگر
آزاد در هیچ یا بینهایت
صبح وشام بود ستایشگر
A