علی اکبری

Azad

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرفان» ثبت شده است

تو درمن، مرا نه، که خود دیده ای

دراین آیینه بومرنگ دیده ای

هرآنچه کمال یا جمال دیده ای

همی دان تو آنی،که آن دیده ای

 

A

  • Ali akbari

خوابهایم را نمیگویم مباداتعبیرکنی

آرزوهایم رانمیگویم مباداتفسیرکنی

اگرباورم بود اهل  خدایی

حقایق میگفتم که راه تعدیل کنی

A

  • Ali akbari

برادرشهیدم چقدرها، تو دویدی

ستمدیده، به جایگاه اولیا رسیدی

دستم بگیر درغوغای محشر

تاعرشیان ببینند تو به خدا رسیدی

 

A

  • Ali akbari

راه فرعون دیدم و عابد شدم

جوردوران دیدم و زاهد شدم

کاردنیا هیچ ندیدم جزسرشت

جمع اضداد کردم و آدم شدم

A

  • Ali akbari

بگفتا شیخ محبت برجماعت

ستمکارهرکه باشد درجماعت

بدورازیک رضایت یاشفاعت

شبی یاروز بمیرد بی جماعت 

A

  • Ali akbari

ندیده کعبه من بتها شکستم

نرفته از وطن دنیارو گشتم

به دین حق شدم یار محمد

ننوشیدم می و دل هم شکستم

A

  • Ali akbari

گفتا راه رشداصلاح یا انقلاب است

گفتم تحصیل علم وفن وعرفان است

گفتا منظورنظم جبری یا آنکه آزاد است

گفتم منظومه ای جامع، معنوی وآزاداست

A

  • Ali akbari
۳۱
فروردين

بنام خداوند مهرگستر

حکیم جهان آفرین دادگر

خالق چرخ وافلاک وگوهر

وسیع و قوی و کیمیاگر

خدای همه آشکارونهان

فروزنده سپهر وماه واخگر

خدای هفت آسمان و کتاب

آشنای اسرار و دانشگر

آزاد در هیچ یا بینهایت

صبح وشام بود ستایشگر

 

A

 

  • Ali akbari